مثبت اندیشی

۵ دروغی که نباید درباره خودتان باور کنید

  • همه ما در کودکی و نوجوانی توسط والدین ، ​​معلمان و دیگران در خانه ، مدرسه و جامعه مورد قضاوت و قضاوت قرار می گیریم. هرچه استانداردهای آموزشی یا تربیتی ما پایین تر باشد ، این قضاوت ها منفی و مخرب تر خواهند بود. از آنجا که ذهن ما در دوران کودکی بسیار تحت تأثیر قرار می گیرد ، آنها به تدریج این باورهای منفی و محدود کننده را می پذیرند و تصویری از ما ایجاد می کنند که با آنها مطابقت دارد. تصویری که از ما در ذهن ما ایجاد می شود تعیین می کند که ما در طول زندگی چقدر موفق هستیم. آگاهی از باورهای منفی و محدود کننده اولین قدم در جایگزینی باورهای مثبت و دستیابی به موفقیت است. در این مقاله ، ما 5 باور منفی را که ممکن است در مورد خودتان پذیرفته باشید ، بررسی می کنیم.

    ۱. من خوب و دوست‌داشتنی نیستم

    این اعتقاد به ارزشمندی به خود بر بسیاری از جنبه های زندگی شما تأثیر می گذارد. اگر عمیقا باور داشته باشید که فرد خوب و ارزشمندی نیستید ، عزت نفس ضعیفی خواهید داشت. عزت نفس به این معناست که ما خود را فردی خوب و ارزشمند می دانیم و با وجود همه نقص ها و ضعف های خود ، خود را دوست داریم. اگر قضاوت های منفی به عزت نفس ما آسیب زده باشد ، نمی توانیم خود را بپذیریم و دوست داشته باشیم. دانستن بی فایده بودن باعث می شود احساس بی ارزشی کنیم ، بنابراین ما را از بسیاری از موفقیت ها و دستاوردها محروم می کند. ما حتی می توانیم عمداً فرصت های زیادی را برای نشان دادن بی ارزشی خود از دست دهیم.

    یکی از شیوه های بیان احساس بی ارزشی ، خود ویرانی است. در این صورت ، ما بزرگترین دشمن خود می شویم و به طرق مختلف به خود آسیب می رسانیم. ما می توانیم با افرادی دوست شویم که تمام زندگی ما را خراب می کنند ، می توانیم معتاد شویم ، یادگیری و تحصیل را از دست بدهیم ، یا می توانیم با فردی ازدواج کنیم که هیچ ارتباطی با ما ندارد. همه این رفتارهای خود تخریبی نشان می دهد که ما خود را دوست نداریم و خود را شایسته چیزهای خوب نمی دانیم.

    نیازی به دوست داشتن و پذیرفتن خود نیست. ما به عنوان یک انسان در خودمان ارزشمند و خوب هستیم و باید خودمان را دوست داشته باشیم. فقط کسی که خودش را دوست دارد می تواند دیگران را دوست داشته باشد.

    ۲. من باهوش و بااستعداد نیستم

    این باور به ویژه در مدرسه شکل می گیرد. در مدرسه ، هوش و توانایی شما فقط با معدل سنجیده می شود. این دوره ها ممکن است بخشی از هوش منطقی-ریاضی شما را منعکس کنند ، اما نمی توانند انواع دیگر هوش و استعداد ، از جمله هوش هیجانی ، هوش بصری ، هوش فضایی ، هوش حرکتی ، هوش بین فردی ، هوش درون فردی و غیره را اندازه گیری کنند. بنابراین ، نمرات مدرسه و دانشگاه هرگز معیار درستی برای قضاوت در مورد هوش و استعداد شما نیستند. همه ما ترکیبی منحصر به فرد از هوش و استعداد داریم.

    دکتر کلوین تایلر ، استاد دانشگاه یوتا و یکی از پیشگامان بزرگ در زمینه آموزش استعدادها ، در تحقیقات خود نکات شگفت انگیزی را یافت. او کشف کرد که همه کودکان با استعداد و خلاق هستند. برخی در گفتار ، برخی در حرکات بدن ، برخی در نقاشی یا نوشتن و برخی در نحوه ارتباط با دیگران یا شیوه سازماندهی خلاق هستند.این استعدادها با باورهای منفی و محدود کننده ای که از محیط و مدرسه دریافت می کنیم ، خفه شده و ما فرصتی برای پیشرفت نداریم. به همین دلیل تحقیقات دکتر تیلور نشان می دهد که تنها 2 درصد از افراد بالای 25 سال می توانند استعدادهای ذاتی دوران کودکی خود را توسعه دهند.

    ادگار دبلیو ورک می گوید: “تراژدی زندگی همه محدود به یک استعداد نیست ، بلکه عدم توانایی در استفاده از همان استعداد است.”

    بنابراین از خود بپرسید که هوش و استعداد ذاتی من چیست؟ شما چه اعتقاداتی را سرکوب کرده اید و آیا می توانم از استعدادهای ذاتی خود برای موفقیت و تحقق شخصی استفاده کنم؟

    ۳. من نمی‌توانم

    باور اشتباه

    آیا به این نتیجه رسیده اید که هیچ کاری نمی توانید انجام دهید؟ چرا اولین بار شکست خوردید؟ آیا کسی را می شناسید که در اولین تلاش به موفقیت های بزرگی دست یافته باشد؟ اگر چیزی در اولین تلاش موفق شد ، مطمئن باشید که این یک دستاورد بزرگ نیست.

    آلبرت هابارد می گوید: “بزرگترین اشتباهی که می توانید انجام دهید ترس از اشتباه است.”

    همه دستاوردهای عمده از طریق شکست های مکرر ، آزمایش و خطا و اصلاح مسیر حاصل شده است. حتی پس از چندین بار تلاش ، نمی توان به این نتیجه رسید که “من نمی توانم”. اگر نتوانسته اید به هدفی برسید ، باید ببینید مشکل از کجا بود. کجا اشتباه کردید و چه کارهایی باید می کردید و نکردید؟

    بانکر هانت می گوید: “موفقیت ساده است.” “ابتدا دقیقاً بدانید چه می خواهید ، سپس تصمیم بگیرید که بهای آن را برای رسیدن به رویاهایتان بپردازید و سپس اقدام کنید.”

    همیشه باید از خود بپرسید: “چگونه می توانم این کار را انجام دهم؟” اگر بر انجام آن اصرار داشته باشید ، موفق شوید و پشتکار داشته باشید ، مطمئناً موفق خواهید شد. فقط باید با کمک هایی که به دیگران می کنید تبعیض آمیزتر عمل کنید. در این صورت ، مطمئناً به هدف خواهید رسید. اگر شکست بخورید ، رشد کرده و فرد قوی تری می شوید و راه را برای رسیدن به اهداف و موفقیت های دیگر هموار می کنید.

    ۴. من شانس ندارم

    این باور یکی از بزرگترین موانع موفقیت است. هرکسی که فکر می کند موفقیت به طور تصادفی به دست می آید ، از همه فرصت ها و فرصت ها محروم است. این باور تلاش را دشوار می کند و ما را به تنبلی و منفعل سوق می دهد. لویی پاستور جمله جالبی دارد. او می گوید: “شانس فقط به ذهن آماده می رسد.”

    این بدان معناست که شما باید در موقعیتی باشید که شانس و فرصت را تشخیص دهید. شما باید هدف خاصی داشته باشید و برای رسیدن به آن مصمم باشید. راههای ممکن را بررسی کرده و بر دستیابی به هدف با تمام توان تمرکز کنید. در این صورت ، شما شادتر از قبل خواهید بود. شما قطعاً شانس بیشتری برای گرفتن یک رودخانه خوب نسبت به رودخانه کوچک دارید. بنابراین شما باید از منطقه راحتی خود خارج شوید ، شجاعت داشته باشید و اقدام کنید. در این صورت شانس خود را افزایش می دهید.

    ناپلئون هیل می گوید: “وقتی درهای ذهن خود را بر روی افکار منفی می بندید ، درهای فرصت برای شما باز می شود.”

    ۵. من تنبل هستم

    اگر انجام کاری که به آن علاقه ای ندارید برای شما سخت و تنبل است ، دلیلی برای تنبلی در همه زمینه ها وجود ندارد.در برخی موارد ، من تنبل و راضی هستم ، اما می توانم ساعت ها را به خواندن یا فکر کردن و نوشتن مداوم اختصاص دهم. آیا این نشانه تنبلی است؟ یا با تنبلی مخالف هستید؟ بنابراین نه تنها برای انجام کاری که دوست دارم پرشور و پرانرژی هستم و هرگز از انجام آن خسته نمی شوم ، اما انجام ندادن آن برایم سخت و دردناک است.

    ناپلئون هیل می گوید: “افراد تنبل بیمار هستند یا شغلی را که دوست دارند پیدا نکرده اند.”

    بیشتر اوقات تنبلی ما به علت دوم است. یعنی یا نمی توانیم شغل مورد علاقه خود را پیدا کنیم یا آن را پیدا می کنیم ، اما کاری را انجام می دهیم که به ما علاقه ندارد. با انجام کاری که به من علاقه ای ندارد ، به خودم صدمه می زنم و کیفیت کارم خوب نخواهد بود زیرا آن را دوست ندارم. اما در مورد آنچه من مشتاق انجام آن هستم ، برعکس است؛ من از خودم لذت می برم و به دلیل تمرکز و اشتیاقم خدمات با کیفیتی را به دیگران ارائه خواهم داد.

    ممکن است برخی از این دروغ ها را در مورد خودتان پذیرفته باشید. اگر چنین است ، باید باورهای مثبت و قوی را جایگزین آنها کنید. باورهای محدودکننده مدتهاست که در ما ریشه دوانده اند ، بنابراین جایگزینی آنها با باورهای مثبت زمان زیادی می برد و نیاز به تمرین ، جدیت و پشتکار دارد. وقتی باورهای جدیدی در ذهن شما ایجاد شود ، شما به طور خودکار در مسیر موفقیت و تحقق رویاهای خود قرار خواهید گرفت و از دستاوردهای خود شگفت زده خواهید شد.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    پنج × 1 =

    دکمه بازگشت به بالا