انگیزه

انواع بی انگیزگی و راه‌های مقابله با آن

  • دلایل زیادی مانند ترس یا سخت کوشی وجود دارد که باعث می شود همه ما گاهی دلسرد شویم. انگیزه نقش عمده ای در خلاقیت ، بهره وری و شادی ما دارد. انگیزه محرک عمل است. با انگیزه است که دست به کار می شویم و حرکت ، رشد و تغییر ایجاد می کنیم. ما احساس می کنیم م effectiveثر ، ماهر و مهم هستیم. در نهایت ، تجربه تغییراتی که در جهان پیرامون خود ایجاد می کنیم ، به ما احساس قدرت می دهد و بیشتر از آنچه را که دوست داریم در زندگی ایجاد می کنیم. در این مقاله می خوانیم که دلایل کمبود انگیزه متنوع است و راهکارهایی را برای بازگرداندن انگیزه معرفی می کنیم.

    بی انگیزگی مانند برف است

    گفته می شود اسکیموها حروف متفاوتی برای برف دارند. آنها دائماً با برف سروکار دارند و به همین دلیل می توانند تفاوتهای کوچکی بین انواع مختلف برف مشاهده کنند. این تمایزهای اضافی که اسکیموها در برف ایجاد می کنند به آنها اجازه می دهد تا به طور خاص در برابر چالش ها و فرصت هایی که هر نوع برف خاصی ایجاد می کند واکنش نشان دهند.

    بسیاری از ما وقتی به نقاشی درباره خودمان می پردازیم ، موضعی آرام و آرام داریم. یعنی هربار که بی انگیزه می شویم ، فکر می کنیم همان مشکل قبلی را داریم. در حالی که عدم انگیزه شامل گروهی از مشکلات است که بین آنها تفاوت های زیادی وجود دارد. اگر فقط یک توضیح برای بی علاقگی دارید ، هر بار از همان استراتژی های تکراری برای رفع آن استفاده خواهید کرد. اکثر مردم ایده هایی را ارائه می دهند ، و دیدن آنها در کنار هم قرار دادن ، واقعاً سرگرم کننده است. “زندگی خود را بر اساس لیست وظایف و برنامه های بهره وری در جهت دستیابی به اهداف زندگی کنید.” اما این استراتژی ها در برخورد با اکثر انواع بی علاقگی بی فایده است. در برخی موارد ، آنها حتی می توانند بی تفاوتی شما را تشدید کنند.

    به طور خلاصه ، فقدان انگیزه عدم تعهد به عمل است و دلایل زیادی برای افراد وجود دارد. همانطور که دانش خود را در مورد انواع مختلف بی علاقگی افزایش می دهید ، متوجه تفاوت بین آنها خواهید شد. آگاهی از این تفاوت ها به شما کمک می کند تا از ابزارهای مناسب برای بازیابی انگیزه خود استفاده کنید.

    انواع بی انگیزگی و راهکارهای آن

    ۱. بی انگیزگی ناشی از ترس

    حتی اگر شما انتخاب کرده اید که وارد منطقه خاصی شوید ، اگر می ترسید ، بخشی از شما اصرار دارند که مانع پیشرفت شما شوند. ترس شما را کند می کند و حس تردید و احتیاط را بیدار می کند. البته ، این می تواند به نفع شما باشد ، اما گاهی ترس ها ناشی از تخیلات ما هستند و بر اساس ارزیابی صحیح حقایق موجود نیستند. اگر ترس های شما به اندازه کافی قوی هستند ، حتی اگر مشتاق به جلو رفتن هستید ، قسمتی از شما که می خواهد شما را در امان نگه دارد ، به شما اجازه نمی دهد که وارد منطقه ای شوید که هم برای شما مطلوب و هم امن است.

    غلبه بر ترس ها

    در این شرایط ، شما باید با ترس های خود کنار بیایید تا انگیزه خود را بازیابید. ترس های خود را نام ببرید تا دیده شوند. فراموش نکنید که با مهربانی از ترس های خود تشکر کنید ، هر نیتی که از آنها می خواهند از شما محافظت کنند. سپس در مورد ترس های خود از خود سوال بپرسید. “چرا من از این اتفاق می ترسم؟” “چقدر محتمل است که این اتفاق واقعاً رخ دهد؟” با این کار برخی از ترس های شما به طور خودکار از بین می روند.

    به ترس هایی که با این کار برطرف نشده اند توجه کنید. این ترس ها می خواهند چه چیزی را به شما یادآوری کنند که باید انجام دهید؟ ابهاماتی که باید برطرف شود ، اطلاعاتی که باید بدست آورید و استراتژی های مدیریتی که باید اعمال کنید چطور؟ با استفاده از خرد ترس های خود در برنامه ریزی ، به ترس های خود احترام می گذارید. سرانجام ، تغییراتی را که قرار است انجام دهید در قدم های کوچک ایجاد کنید و تنها بر روی چند مرحله کوچک پیش روی خود تمرکز کنید. این کار ترس های شما را آرام می کند.

    ۲. بی انگیزگی ناشی از هدف‌گذاری اشتباه

     هدف‌گذاری اشتباه باعث بی انگیزگی میشود

    مارتا بک یک مدل عالی برای درک انگیزه به ما می دهد. او توضیح می دهد که ما در روان خود دو نوع خود را تجربه می کنیم: خود ذاتی و خود اجتماعی. خود ذاتی ما بخشی از روان ماست که خود به خود ، خلاق و بازیگوش است. این بخش می داند چه چیزی برای شما مهمتر است. خود اجتماعی از بدو تولد شروع به شکل گیری می کند ، قوانین خانواده و اجتماع را می آموزد و با مجبور کردن شما به اطاعت از آنها ، برای محافظت از شما سخت تلاش می کند.

    همه پیامهای مختلفی که در طول زندگی دریافت می کنیم ما را به بردگان جامعه تبدیل می کند. زیرا ما مشتاق تأثیرگذاری بر خانواده و جامعه خود هستیم. وقتی احساس می کنید انگیزه دارید ، به این دلیل است که اهدافی را تعیین کرده اید که فقط از خواسته های اجتماعی شما نشأت می گیرد. این نوع تعیین هدف شما را از مسیری که طبیعت شما می خواهد شما دنبال کنید منحرف می کند. به همین دلیل ، خود ذاتی با استفاده از ترفند بی انگیزه می تواند سرعت شما را کم کرده و شما را از اهداف سمی انتخابی شما منصرف کند.

    هدف‌گذاری صحیح

    برای مرور اهداف خود وقت بگذارید. از آنجا که ماهیت حیاتی خود غیر کلامی است ، درک آن از طریق بدن آسان است. یک به یک به اهدافی که در ذهن دارید فکر کنید. به نحوه واکنش بدن خود به هر هدف توجه کنید. هنگامی که می بینید بدن شما (و به ویژه تنفس شما) علائم فشار و انقباض را نشان می دهد ، این یک علامت نسبتاً مهم است که به شما یادآوری می کند که هدفی که به آن فکر می کنید یک هدف سمی است. اگر در بدن خود واکنش انقباضی مشاهده کردید ، هدف فعلی خود را کنار بگذارید و تمام تصورات ذهنی را که به شما می گویند در زندگی “باید” انجام دهید زیر سوال ببرید. در عوض ، اینها را به عنوان اقداماتی در نظر بگیرید که باید به طور مرتب انجام دهید تا زمان را فراموش کنید. سپس آنها را به جای مواد سمی مورد هدف قرار دهید.

    ۳. بی انگیزگی ناشی از واضح نبودن خواسته‌ها

     واضح نبودن خواسته‌ها باعث بی انگیزگی می شود

    یه لحظه صبر کن و بگو چی میخوای؟ اگر نتوانید خواسته های خود را آگاهانه و واضح در ذهن داشته باشید ، آینده چیزی جز تصویر مبهم برای شما نخواهد بود. آنچه برای ما انسان ها آشنا است نیز خوشایند است ، از سوی دیگر ما در برابر مسائل ناآشنا و مبهم مقاومت می کنیم. ما خود را از آنچه برای ما آشنا است جدا نمی کنیم و در عوض آن را بارها و بارها ایجاد می کنیم. انگیزه برای اقدام زمانی که نمی دانید قصد دارید چه چیزی را ایجاد کنید غیر منتظره نیست. زیرا شما ترجیح می دهید با واقعیت “آشنا” فعلی خود زندگی کنید.

    شفاف‌سازی خواسته‌ها

    اگر می خواهید چیزی متفاوت از تجربیات آشنا خود ایجاد کنید ، دانستن آنچه نمی خواهید کافی نیست. در عوض ، تفکر خود را به چیزهای خوب زندگی منحرف کنید. برای ایجاد حس آشنایی با نتایج جدیدی که به دنبال آن هستید ، به تصویری واضح از آنچه می خواهید نیاز دارید. آشنایی با این تصاویر به شما کمک می کند تا با آرامش آنها را دنبال کنید. برای بیان خواسته های خود و دلایلی که برای آنها وجود دارد ، وقت بگذارید.

    ۴. بی انگیزگی ناشی از تعارض ارزش‌ها

    درک کردن تعارضات ارزشی

    ارزشها باورهایی هستند که شخص معتقد است در زندگی مهم هستند. تضاد ارزش زمانی رخ می دهد که دو یا چند ارزش مهم شما را نمی توان در یک موقعیت خاص به طور همزمان حفظ کرد. در این مورد ، شما سخت تلاش می کنید تا بفهمید که واقعاً برای شما چه اهمیتی دارد. هنگامی که بین ارزش ها تعارض احساس می کنید ، به عقب و جلو کشیده می شوید. ممکن است یک انگیزه ناگهانی برای انجام کاری را تجربه کنید و سپس بی انگیزه شده و به سراغ کار دیگری بروید. ممکن است انگیزه خود را به کلی از دست بدهید زیرا انرژی تلف شده برای مقابله با درگیری های داخلی به سرعت انگیزه های شما را از بین می برد و از بین می برد.

    کنارآمدن با تعارضات ارزشی

    شما باید تضاد ارزشی را که تجربه می کنید درک کنید. سپس به عنوان یک میانجی بین قسمتهایی از وجود خود که از ارزشهای متضاد حمایت می کنند عمل کنید تا بتوانند دوباره به عنوان یک تیم با هم کار کنند.

    ابتدا مشخص کنید که کدام ارزشهای درونی با شما در تضاد هستند. کاغذ و قلم را بردارید و از وسط صفحه یک خط عمودی بکشید تا دو ستون داشته باشید. در هر ستون ، در مورد دو مسیر مختلف که به آن کشیده شده اید بنویسید. در نهایت ، به طور مختصر بیان کنید که هر قسمت از وجود شما از شما چه می خواهد. اکنون یکی از دو ستون را انتخاب کرده و اطلاعاتی را که در پاسخ به این س questionsالات نوشته اید دسته بندی کنید: “چرا این قسمت از من چنین خواسته هایی دارد؟” “او می خواهد با رسیدن به این هدف به چه چیزی برسد؟” به پرسش و نوشتن پاسخ ادامه دهید تا زمانی که احساس کنید به خواسته نهایی آن بخش از وجود خود رسیده اید. سپس همین کار را برای ستون بعدی انجام دهید و وقتی به سطحی رسیدید که پاسخ های هر دو ستون یکسان باشد ، آماده باشید.

    سرانجام ، وقتی به این نتیجه رسیدید ، می بینید که همه قسمت های وجود شما همیشه دنبال خواسته های مشترک هستند. به این دلیل ساده که همه آنها بخشی از شما هستند. به عبارت دیگر ، هر دو قسمت وجود شما در نهایت میل دارند ، اما آنها راه حل های متفاوتی را برای برآوردن آن ترجیح می دهند. اکنون که می دانید خواسته واقعی شما چیست ، وقت آن است که راه حل های مورد پشتیبانی هر یک از بخشهای داخلی خود را ارزیابی کرده و بهترین راه حل را انتخاب کنید.

    اغلب هنگامی که خواسته واقعی خود را روشن می کنید ، راههای جدیدی برای رسیدن به آن به ذهن شما خطور می کند که قبلاً از آنها آگاه نبوده اید. گاهی اوقات وقتی این تمرین را انجام می دهید راهی پیدا می کنید که تمام ارزش های شما را پوشش می دهد ، اما گاهی اوقات این امکان پذیر نیست.

    اگر برای بررسی ارزش های خود وقت بگذارید و آگاهانه ترجیح دهید که مقداری از ارزش را بر ارزش دیگر مقدم بدارید ، این شفافیت همچنان از درگیری درونی شما می کاهد و انگیزه شما را باز می گرداند. به عنوان مثال ، اگر به دلیل امتحانات مدتی از بازی های رایانه ای صرف نظر می کنید ، انتخاب آگاهانه شما این است که موقتاً مقداری را بر ارزش دیگر ترجیح دهید.

    ۵. بی انگیزگی ناشی از نداشتن استقلال عمل

    رفاه انسان به استقلال عمل بستگی دارد. همه ما یک بخش مرکزی از مغز تصمیم گیرنده خود داریم که به تمرین نیاز دارد. تحقیقات نشان می دهد که این مرکز تصمیم گیری به طور کامل در مغز افراد افسرده توسعه نیافته است. علاوه بر این ، در این تحقیق ، افسردگی اغلب با تمرین این قسمت از مغز با تصمیم گیری از بین می رود.

    دانیل پینک در کتاب انگیزش خود اشاره می کند که وقتی صحبت از کار خلاقانه می شود ، داشتن کمی استقلال در تصمیم گیری در مورد اینکه چه کاری انجام دهید ، چگونه ، چگونه و با چه کسی جرقه ای روشن است. ایجاد و آتش زدن انگیزه ، خلاقیت و بهره وری.

    به‌دست گرفتن استقلال عمل

    ببینید چقدر در دستیابی به اهداف خود مستقل هستید. آیا محدودیت ها و کنترل هایی بر سر راه شما وجود دارد؟ ببینید چگونه می توانید در طول زمان اقدامات بیشتری را در وظایف ، زمان ، تکنیک ها ، مکان و گروه خود ترکیب کنید. اگر برای کسی کار می کنید ، با او صحبت کنید و از او بخواهید که در زمینه های خاصی از کار به شما استقلال بیشتری دهد.

    ۶. بی انگیزگی ناشی از فقدان چالش

    چالش یکی دیگر از عناصر کلیدی در ایجاد انگیزه است که برخی نویسندگان ، مانند دانیل پینک و میهالی چیکسنتمیهالی ، نویسنده کتاب سیال: روانشناسی تجربه بهینه ، توجه ما را به آن جلب کرده اند. در مورد چالش ها نکات دلپذیری وجود دارد. چالش های بیش از حد چالش برانگیز ، ترس های فلج کننده ایجاد می کند و انگیزه را از بین می برد (به مورد شماره 1 مراجعه کنید). و هنگامی که دشواری چالش ها کوچک است ، فرد به سرعت خسته می شود و حفظ انگیزه به یک کار دشوار تبدیل می شود. انسانها ذاتاً موجوداتی فعال و در حال رشد هستند و برای کسب مهارت به چالشی مداوم نیاز دارند. بدون چالش ، خود ذاتی ما وارد عمل می شود و با ایجاد انگیزه در ما این پیام را به ما می دهد که از مسیر درست فاصله داریم.

    این مطلب ادامه دارد … .

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    شانزده − پنج =

    دکمه بازگشت به بالا